Friday, April 26, 2013

پرویز صیاد من در خیابانی که "بلال حبشی" نامیده شود علاقه ای به قدم زدن ندارم

من در خیابانی که "بلال حبشی" نامیده شود علاقه ای به قدم زدن ندارم و اگر قرار باشد تمبری که به پاکت می‌‌چسبانم تصویر یک تروریست باشد ترجیح می دهم اصلا نامه ای ننویسم. مساله تنها نظام جمهوری اسلامی هم نیست. من به هیچ نظام مذهبی‌ دیگر نیز رأی نمی دهم. کار مذهب پرداختن به امور دنیوی و مادی نیست مگر آن که عمال آن، ریگی به کفش و طمعی در سر داشته باشند. مذهبیون یک جهنم در دنیای دیگر برای ما تدارک دیده اند کافیست، نباید اجازه داد در این دنیا هم جهنم دیگری برپا کنند....

بخشی از گفتگوی نشریه ي "روزگار نو" با هنرمند در تبعید پرویز صیاد، "صمد آقا"


اینطور نشستها به درد عمه من هم نمیخورد

به عنوان نسل جوان یک سوال دارم. همه این گروها که دم از آزادی ایران میزنند و حقوق برابر برای آینده. هر روز در اخبار مختلف می‌خوانیم که جمهوری خواهان با هم نشست داشتند یا مشروطه خواهان یا چپ‌ها یا کمونیستها با هم نشست داشتند برای آزادی ایران. حالا سوال اینجاست چرا همه اینها با هم برای نجات ایران با هم نشست نمیکنند. آیا دعوا سر چی‌ هست  به قدرت رسیدن من یا آن. چندین سال هست این اخبار پوچ این نشستها را می‌شنویم ولی‌ به هیچ جا نرسیدید کمی‌ هم از قدرت طلبی دست بردارید و به فکر ایران باشید واگر نه این نشستها به تنهایی به درد عمه من هم نمیخورد

Friday, April 12, 2013

مسعود رجوی به هوادران دستور دادم به پدر زن سابق حمله نکنند

 مسعود از طلاق فیروزه بنی‌صدر بسیار ناراحت بود واقعا عاشق ایشان بود مسعود میگوید این طلاق به خاطر خودخواهی ابوالحسن اتفاق افتاد وگرنه من به هیچ عنوان حاضر به جدایی نبودم امروز هم به خاطر عشقم به هوادران گفتم به هیچ عنوان به پدر فیروزه عزیزم اتهام یا تهمت یا حمله نکنند


Wednesday, April 10, 2013

باید وطن فروشان تجزیه طلب را از وسط جر داد

آذربایجان جان و تن‌ من هست چون در آنجا زاده شدم کردستان بلوچستان خوزستان تهران مشهد گیلان و مازندران و وجب وجب خاک ایران پاره تنم هستند اگر کسی‌ بخواهد این تن‌ را جدا کند باید از  وسط  جرش دهیم, هم میهن من به چهار تا مزدور اجازه ندهید به خاطر بی‌ لیاقتیهای این حکومت هر غلطی دل‌شان میخواهند در استادیوم ورزشی انجام دهند,

Tuesday, April 2, 2013

قانون خریت


روزي به رهي مرا گذر بود

خوابيده به ره جناب خر بود



از خر تو نگو که چون گهر بود

چون صاحب دانش و هنر بود



گفتم که جناب در چه حالي

فرمود که وضع باشد عالي



گفتم که بيا خري رها کن

آدم شو و بعد از اين صفاکن



گفتا که برو مرا رها کن

زخم تن خويش را دوا کن



خر صاحب عقل و هوش باشد

دور از عمل وحوش باشد



نه ظلم به ديگري نموديم

نه اهل ريا و مکر بوديم



راضي چو به رزق خويش بوديم

از سفر? کس نان نه ربوديم



ديدي تو خري کشد خري را؟

يا آنکه برد ز تن سري را؟



ديدي تو خري که کم فروشد ؟

يا بهر فريب خلق کوشد ؟



ديدي تو خري شکسته پيمان؟

يا آنکه ز ديگري برد نان؟



ديدي تو خري حريف جويد؟

يا مرده و زنده باد گويد؟



ديدي تو خري که در زمانه؟

خرهاي ديگر پيش روانه



يا آنکه خري ز روي تزوير

خرهاي ديگر کشد به زنجير؟



خر دور ز قيل و قال باشد

نارو زدنش محال باشد



خر معدن معرفت کمال است

غير از خريت ز خر محال است



تزوير و ريا و مکر و حيله

منسوخ شدست در طويله



ديدم سخنش همه متين است

فرمايش او همه يقين است



گفتم که ز آدمي سري تو

هرچند به ديد ما خري تو


ای خر که تو صاحب کمالی
جانانه و مظهر چمالی 

در زندگی ات فقط بهوش باش
تا بر تن آدمی نمالی 

 
اي کاش که قانون خريت
 
جاري بشود به هر ولايت